تاریخ انتشار: پنج شنبه, 08 آبان 1393 ساعت 00:26

داستان زندگي جواني که از ۱۲ سالگي مواد مصرف مي کرد اما...

آخرین نیوز: داستان خيلي سر راست است. مثل قصه چند خطي ترک کردن اغلب معتادهايي که شنيده ايم. کساني که از بچگي يا بعدتر شروع کردند به مصرف و در عرض چند سال به معتادهاي درجه يکي تبديل شدند اما بنا به دلايل گوناگوني برگشته اند و از نو شروع کرده اند. کليت قصه اين طور آدم ها تقريباً همين است. با کمي بالا و پايين. داستاني که در اين سال ها اين قدر تکرار شده که شايد بازگو کردنش ديگر جذابيتي نداشته باشد؛ اما آن چيزي که اين داستان ها را خواندني و اين آدم ها را از هم متمايز مي کند، حاشيه هاي ريز و درشتي است که مصرف کننده ها از دوران اعتيادشان مي گويند. حرف هاي کمتر شنيده شده اي که حتي پدر و مادرها هم از شنيدن و بحث درباره آن ها واهمه دارند. اطلاعاتي ناب و دست اول که مورد به مورد در اين آدم ها فرق دارد و وقتي به عمق ماجرا مي روي، تازه مي بيني که انگار هر مصرف کننده اي که از ته دره برگشته، داستان مجزا و شنيدني  دارد. داستان اعتياد و ترک کردن احسان هم پر از حاشيه هاي شنيدني است. همشهري جوان مصاحبه اي با احسان انجام داده است که در ادامه بخش هايي از آن را مي خوانيد:

 

جرقه هاي اوليه اعتيادش وحشتناک است و دود از سر آدم بلند مي کند. از پارک شروع کرده، آن هم در 12 سالگي.«از همان سن شروع کردم به مصرف حشيش.» به گفته خودش نه مشکل خانوادگي داشته نه کمبود و نه هيچ خلل ديگري که براي آن به مواد رو بياورد. «تفريح» عامل اصلي اش براي رو آوردن به حشيش بوده است. «من را يک نوجوان فرض کن که نياز به تفريح داشتم و متأسفانه راه را اشتباهي رفتم. البته کنجکاوي دوره نوجواني هم خيلي مؤثر بود. کنجکاو بودم ببينم اين که مي گويند چيست.» مي گويد تصويري که صدا و سيما و جامعه از مصرف کننده به ما ارائه داده، اصلاً تصوير کامل و دقيقي نيست.

«جوري القا مي شود که انگار مصرف مواد مال آدم هاي خاصي است و کسي که تزريق کننده است و کارتن خواب لب خيابان است، فقط مواد مصرف مي کند. در حالي که آن کسي که در مهماني مواد مي زند يا با دوستانش مي رود و چهار دود مي گيرد او هم مي تواند معتاد باشد.»

 

زردي، تغيير رنگ و باقي مسائل

اعتيادش رفته رفته جدي تر مي شود. با علايم آشکاري که خودش مي گويد. حالت زردي، تغيير رنگ و گودي چشم. با زيادتر شدن مصرفش کم کم از خانواده و جو آن فاصله مي گيرد، جوري که «بعد از مدتي خانه برايم شده بود فقط يک خوابگاه. صبح بيدار مي شدم مي رفتم بيرون، شب مي آمدم تا بخوابم و صبح باز بيرون، شايد به ندرت پدر و مادرم را مي ديدم و حتي سلام عليک مي کردم!» خانواده اولش متوجه دليل تغيير رفتارش نشدند اما بعد از مدتي شست شان خبردار مي شود که احسانشان ديگر آدم سابق نيست.دوست بازي هايش زياد شده و شب بيرون ماندن هايش تحمل ناپذير. «اوايلش خيلي روي من حساس بودند و مرا پيش روان شناس بردند، اما جوابي نگرفتند...»

 

تبديل شدن به يک حرفه‌اي

احسان، مصرف کننده قهاري مي شود. پس از آن که 6 سال از مصرفش مي گذرد ، در 19 سالگي تصميم مي گيرد برود دانشگاه. «درس خواندم چون خودم دوست داشتم دانشگاه بروم. دنبال مصرف مواد بودم چون از خانواده دور بودم، مصرف برايم راحت تر بود.» حالا مصرف برايش راحت تر هم شده آزادانه تر و دور از ديد خانواده اي که هزينه اجاره خانه اي را در رامسر به او مي داده.«اوايل دانشگاه جلوي هم رويمان نمي شد بگوييم سيگار مي کشيم. من همان اول با يک ظرافت خاصي گفتم که بعضي مواقع سيگار مي کشم. رفيقم که بعدها يکي از همخانه اي هايم شد گفت که منم بعضي موقع ها مي کشم؛ اما خيلي حال مي دهد، بردار بيار بکشيم!»

۵ سال و نيم، مدت زمان دانشجويي احسان، خانه اش را تبديل مي کند به مکاني براي خودش و دوستاني که «اهل» اش بودند؛ که شبي يکي از همخانه اي هايش به علت مصرف برنج مي ميرد. «شروع کرد به مصرف قرص روان گردان. «چه حادثه وحشتناک و تأسف باري بود. حالا که فکر مي کنم، مي بينم خدا خيلي مرا دوست داشت.»

 

جدايي احسان از مواد

«مصرف مواد حالتي دارد که آدم ها را از دور و برت دور مي کند. انگار يک بويي ساطع مي کند که بقيه بدشان مي آيد و مي روند.» احسان بعد از چيزي حدود ۱۵ سال مصرف از شرايط زندگي اش خسته مي شود. از بويي که باعث مي شده آدم ها از کنارش دور شوند. «به اين نتيجه رسيدم که زندگي ام خيلي بد شده. مصرف مواد حالت هاي بدي را براي تو ايجاد مي کند و حس هاي ناخوشايندي به تو مي دهد. حسي مثل عصبي شدن و طغيان. الان که گذاشتم کنار فوق العاده آدم آرامي شده ام. حالت خستگي به وجود مي آورد. حالتي که انگار از زندگي زده شده اي و ديگر برايت جذابيتي ندارد. خستگي را آدم خودش حس مي کند ولي يک موقع هايي هست که خودش را گول مي زند.» مي گويد که يک سالي بعد از دانشگاه هم فکرترک بود. روش سقوط آزاد را هم امتحان کرد. از آن هم جواب نگرفت. فقط جايگزين مي کرد. مي رفت کلينيک و قرص متادون اضافه مي شد. بعد از آن هم متادون مصرف مي کرد، هم حشيش. تازه در کنار اين ها شيشه هم مي کشيد. تا اين که «با يکي از دوستانم که مي خواست ترک کند به محلي براي ترک رفتم. من به حساب رفاقت آمدم و براي ترک مواد قصدي نداشتم. اما...»

 

اکسير عشق، بر مس ام افتاد...

در جزء به جزء صحبت هايش دايم از «کنگره 60» اسم مي برد. از کارهايي که برايش کرده اند. از کارهايي که در کنگره براي ديگران انجام مي دهند.«با دوستم آمدم کنگره 60 و ديدم حرف هايي که مي زنند روش هايي که دارند و ديدي که به مصرف کننده دارند و از آن صحبت مي کنند، با جاهاي ديگر متفاوت است. خيلي زود جذب شدم.

"ديري نمي گذرد که او هم در کنار دوستش عضوي از کنگره 60 مي شود. بهمن 91 به شکل جدي درگير اين کنگره مي شود و طي دوره ثابت درماني ۱۱ ماهه آن ها، به شکلي که خودش باور نمي کرده، رها مي شود. در کارگاه ها و دوره هاي مختلف آموزشي طراحي دکوراسيون ثبت نام کرد و اين حرفه را ياد گرفت تا الان بشود يک طراح موفق.

 

سفر به خير!

کنگره 60 يک NGO براي مواد درماني است که مصرف کنندگان مواد مخدر را کاملاً رايگان و با شيوه هاي جالبي درمان مي کند. آن طور که احسان مي گويد: فرآيند درمان اين گونه است که مصرف کننده در بدو ورود مشاوره مي شود. راه و روش درمان، داروهايي را که بايد مصرف کند و زمان هايي که بايد اين جا حضور داشته باشد را به او مي گويند و بعد از اين مشاوره شکل حرفه اي تري به خود مي گيرد. درمان به شکل گروه درماني انجام مي شود.

هر گروه يک راهنما و يک کمک راهنما دارد که با هر کدام که از نظر حسي ارتباط بهتري برقرار کنيد با او ادامه خواهيد داد. او مي شود استاد شما و به شما دفترچه مي دهد و مي گويد چه مصرف مي کنيد و کجاها مصرف مي کنيد.

استادان اينجا و راهنماها دکتر نيستند، بلکه همه کساني اند که اعتياد را قبلاً لمس کرده و همه مسائل اش را از نزديک ديده اند. آن ها خودشان يک تجربه اند و به عنوان کساني که اين راه را رفته اند مشاوره مي دهند و راهنمايي مي کنند. کسي که اين جا به مرحله راهنمايي مي رسد بايد کلي مطالعه داشته باشد و امتحان هاي گاه سختي را پشت سر بگذارد و به اين راحتي ها مصرف کننده اي که رها شده، راهنما نمي شود.

منبع: روزنامه خراسان

1115 نمایش

نظر دادن