تاریخ انتشار: چهارشنبه, 26 شهریور 1393 ساعت 10:26

مهرانه مهین ترابی: تا همیشه اینقدر از این سوال خودم ناراحتم که وقتی به یاد می آورمش، خیلی شرمنده می شوم!

خودش می گوید که زندگی واقعی برایش غیرقابل‌تحمل است مگر آنکه بتواند به داستان‌ها پناه ببرد...

"مهرانه مهین ترابی"، ستاره سال های نه چندان دور تلویزیون ماست که خیلی ها، خاطرات بسیار خوبی از درخشش وی در جعبه جادویی دارند. مهین ترابی اما این سال ها ترجیح داده به جای حضور در فیلم ها و سریال های سطحی، در خانه بنشیند و مطالعات جامعه شناسانه خود را عمیق تر دنبال کند.همین مطالعات عمیق او سبب شد تا بتواند آن جامعیت و یکپارچگی مضمونی که سال ها به دنبالش می گشت را در یک کتاب پیدا کند...گزیده ای از گفتگوی خبرگزاری ایبنا با مهین ترابی را در ادامه می خوانید:

- از زمان بچگی، که الفبا را یاد گرفتم، مطالعه را هم شروع کردم و همیشه ولع خواندن داشتم منتها یک عیبی آن موقع وجود داشت که الان هم هست و آن اینکه، این علایق، زیاد هدایت نمی شوند که چه چیزهایی خوانده شود؛ پراکنده خوانی زیاد است و خواندن های ما در آن سنین مهم، جهت ندارد برای همین، زیاد از این شاخه به آن شاخه می پریم.

- کتاب یکی از زیباترین پدیده هایی است که در زندگی بشر اتفاق افتاده است؛ به اشتراک گذاشتن افکار و آرزوها و آرمان های انسان ها با یکدیگر، واقعا در رشد یک فرد موثر است مخصوصا برای بچه ها تا دایره دیدشان را نسبت به زندگی، وسیع و معنایافته تر و زاویه دیدشان را اصلاح کنند. ضمن اینکه کتاب، به درک متقابل آدم ها از یکدیگر به شدت کمک می کند و این یکی از واجب ترین فعالیت هایی است که هر انسانی در زندگی خود باید داشته باشد؛ هم به جهت اعتلای خودش و هم به دلیل درک انسان های دیگر در همجواری خودش و در تعاملات روزمره اش.

- نویسنده مورد علاقه من در تمام زندگی ام، آقای دولت آبادی بوده و هست؛ من همیشه قلم ایشان را دوست داشتم. همچنین آثار آقای فصیح را هم دنبال کردم و خواندم اما نویسنده های جدید را زیاد نمی شناسم مثلا من از جدیدها، به جز چند کار از خانم پیرزاد، چیز دیگری نخواندم چون احساس می کنم بیشتر رمان هایی که جدیدا به چاپ می رسد، جنبه سرگرمی دارد تا تفکر و به همین دلیل زیاد سمتشان نرفتم. زیاد هم رغبتی نداشتم و ندارم برای خواندن رمان های جدیدی که به بازار می آید؛ تازه هایی که نویسنده هایش را نمی شناسم و زیاد به آنها اعتماد نمی کنم.

- من سال ها دنبال این گشتم که جامعیتی را در یک کتاب پیدا کنم که من را به لحاظ معنایی و مفهومی راضی کند تا بالاخره توانستم تمام این جوانب را در "مثنوی معنوی" پیدا کنم. الان فکر می کنم این کتاب برابری می کند با تمام کتاب هایی که در تمام زندگی ام خواندم؛ درس هایی که آدم از آن می گیرد همچون یک قلمروی وسیعی است که بسیار عجیب است. این کتاب، یک گنجینه عجیب، دوست داشتنی و بی نظیر است.

- یک خاطره درباره قیمت کتاب دارم؛ یادم است سال ها پیش که تازه دو جلد اول "کلیدر" منتشر شده بود، من وقتی رفتم این کتاب را بخرم، خود آقای دولت آبادی هم در آن کتابفروشی بودند؛ قیمت دوجلدی این کتاب در آن زمان فکر کنم 5 تا یک تومانی بود، منتها من دانشجو بودم و پول چندانی نداشتم؛ همانجا به آقای دولت آبادی گفتم پس چرا این کتاب را اینقدر گران منتشر کردید که گفت قیمت کاغذ بالاست و از این حرف ها. از آن زمان تا به الان و تا همیشه اینقدر از این سوال خودم ناراحتم که وقتی به یاد می آورمش، خیلی شرمنده می شوم که در برابر کتابی به آن باارزشی، به لحاظ جوانی و بی پولی، چنین سوالی را از ایشان کردم.

- یکی دو تا از نویسنده ها، از جمله خانم "روانی پور" خیلی من را تشویق کردند که بنویسم و دیگرانی که فکر می کنند من از اوقات فراغتم می توانم اینگونه استفاده کنم اما راستش اصلا در این خیال نیستم چون به نظرم نمی تواند چیزی از آب در بیاید که قابل خواندن باشد.

2251 نمایش

نظر دادن