به گزارش آخرین نیوز، «در ستايش يک شکست» عنوان يادداشت روز روزنامه ابتکار به قلم فضل الله ياري است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد:
ورزش ايران و به خصوص فوتبال همچنان جولانگاه سياست مداراني است که اين مستطيل سبز را هر لحظه به شکلي ميبينند. يک زمان صفحه شطرنجي است که ميتوان در آن سربازهاي خود را به قلعه برد و وزير کرد و زماني ديگر رينگ بوکس است که ميتوان در آن مشت به دهان رقيب سياسي خود کوبيد.گاه نيز ميتوان آن را پيست دوميداني بزرگي ديد که در آن به هر وسيله بايد از رقيب جلو زد؛ در اين راه هم ميتوان او را به خارج از مسير هل داد و هم ميشود بايک نوک پا او را سرنگون کرد.
با اين همه کارکردي که اين سياست مداران از دل اين ورزش استخراج کرده اند، اين مستطيل سبز در سال هاي اخير، به دليل نوري که بر اتفاقات آن ميافتد و جهان را متوجه اتفاقات درون آن ميکند، ميتواند کلاس بزرگي براي همين آنان باشد.سياستمداراني که گويي تنها درسي که ميتوانند از آن فرا بگيرند، درس «پيروزي» است؛آن هم به هر وسيله اي.
اما اتفاق دو روز پيش در ورزشگاهي که يک سر آن 25 هزار ايراني مشتاق نشسته بودند و در سر ديگر آن 11 ايراني ديگر با نيروي جان خود ميدويدند، ميتواند هرکسي را متوجه خود کند تا از آن درسي فرابگيرد و در اين مسير چه کسي اولي تر از سياست مداراني که آب و نان و تفريح و کار و در نهايت زندگي مردم ايران را به خود و تصميمات خود گره زده اند؟
اين روزها وضعيت زندگي مردم ايران تنها تابع تصميمات مردان حسن روحاني در هيئت وزيران نيست؛ که فرياد کوچکي از مهدي کوچک زاده، هياهوي رسايي از حميد رسايي و نطق ناتمامي از علي مطهري در مجلس نيز ميتواند وضعيت مردم ايران را تحت تاثير خود قرار دهد.
پس همه سياست مداران ايران چه بخواهند و چه نخواهند،چه ساکت باشند و چه فرياد بکشند، چه در مجلس و دولت باشند و چه در احزاب و رسانه ها، با هر حرکت شان ميتوانند، بخشي از زندگي مردم ايران را زير تاثير اقدامات خود بگيرند.
بازي دو روز پيش مردان فوتبال ايران در برابر تيم ملي عراق و حتي شکست غم انگيز در آن، ميتواند الگوي خوبي فراروي سياست ورزان ايراني باشد.فوتباليست هاي ايراني در آن بازي نتيجه را به حريف واگذار کردند و آن چنان که همه مردم جهان ديدند و داور بازي گزارش کرد با نتيجه «باخت» به خانه برگشتند؛ اما نگاهي به قضاوت مردم پس از پايان بازي نشان ميدهد که مردم نه تنها آن ها را بازنده بازي نميدانند، بلکه در يک ميدان بزرگ تر به آنان عنوان قهرماني داده اند، تنها به خاطر انگيزه اي که آنان را واداشت تا با تمام جان شان بدوند و جسم شان را در برابر حملات حريف سد پيشرفت کنند وآن انگيزه در يک پرچم سه رنگ تجلي پيدا کرده بود.
در کنار اين يازده نفر،چندين هزار نفر نيز که هرکدام مرام و مسلک متفاوتي داشتند و حتي در مواردي در برابر هم نيزقرار دارند، سر و صورت و لباس خود را به گونه اي رنگ کرده بودند تا زير عنوان«ايران» جاي بگيرند.
روز جمعه هم آن بازيکنان و هم اين تماشاگران با چشم هايي گريان مستطيل سبز واقع در سرزمين کانگوروها را ترک کردند، اما هيچ کس آنان را شکست خورده ندانست و اين درس کوچکي نيست.
120 دقيقه جان بازي فوتباليست هاي ايران – حتي بدون توجه به گل هاي شادي آفريني که در طول بازي وارد دروازه حريف کردند –مي تواند سرمشق سياست مداراني باشد که هر روز گوشه اي از پرچم ايران را گرفته و خود را نماينده آن ميخوانند و به تنها چيزي که فکر ميکنند،اين است که به هرقيمتي «پيروز» ميدان باشند. از همين روست که هم ميتوان از تريبون هاي عمومي نسبت به رقيب، لعن و ناسزا شنيد و هم ميتوان در خانه اي که به نام ملت ساخته و پرداخته شده،ديد که نماينده اي را از جايگاه نمايندگي اش به زمين پرت ميکنند و البته هم ميتوان ديد که دولتمرداني به پشتيباني راي مردم براي منتقدان خود خط و نشان ميکشند.
***
اگر هرکدام از سياستمداران ايراني بتوانند حتي يک «شکست» با کيفيت آن چه که روز جمعه در پايتخت استراليا، به دست آمد، را در کارنامه خود داشته باشند، ميتوانند آن را يک پيروزي درخشان به حساب آورده و نشان شايستگي خود قرار دهند و مطمئن باشند که از نظر مردم دور نخواهد ماند؛ آن چنان که هيچ کس تيم ملي فوتبال ايران را بازنده بازي با عراق نميداند و اين نه به خاطر بازي زيبا و جاندار بازيکنان و گل هاي شادي آفريني است که تيم ده نفره ايران با قدرت به حريف تحميل کردند؛بلکه به خاطر همه آن سخت جاني و جان بازي کساني است که هر کدام در گوشه اي از جهان در باشگاه هايي با نام هاي متفاوت توپ ميزنند، اما آن روز تنها به يک نام ميانديشيدند؛ ايران.