تاریخ انتشار: یکشنبه, 28 خرداد 1396 ساعت 13:53

پايان خونين عشق پسر 23 ساله به زن شوهردار!

آشنايي امير و سميه از تلگرام آغاز شد. آنها پس از چند روز همديگر را ديدند و قول و قرار ازدواج گذاشتند.

درآمد ماهانه امير از کار در رستوران يک ميليون تومان بود، اما هر بار که با سميه بيرون مي‌رفت، چند صد هزار تومان هزينه مي‌کرد. سميه گفته بود مطلقه است و پرستاري دو کودک را بر عهده دارد، اما اين طور نبود. او متاهل بود و همراه شوهرش، در يک شرکت، سرايداري مي‌کرد. چند ماه گذشت تا اين که امير به رفتارهاي سميه شک کرد و از راز او باخبر شد. کينه‌اش را به دل گرفت و ماجراي ارتباط پنهاني‌شان را براي شوهر و برادر سميه تعريف کرد.

آنها از امير خواستند همه چيز را فراموش کند و مزاحمشان نشود، اما اين اتفاق نيفتاد. براي همين سلاحي تهيه کرد و با آن سميه و شوهرش را به گلوله بست که باعث مرگ سميه شد. اين قتل، زمستان 95 در شمال تهران رخ داده است. امير با نقاب بر صورت، در کوچه منتظر ماند تا سميه و شوهرش از مهماني برگردند. سپس با شليک چهار گلوله، سميه را کشت و شوهر او را نيز بشدت مجروح کرد که پس از انتقال به بيمارستان مداوا شد. امير به غرب کشور گريخت، اما يک ماه بعد به دام پليس افتاد.

او در گفت‌وگويي، جزئيات بيشتري از حادثه را بازگو کرده است.

آخر عشق تو به کجا رسيد؟

دارم اعدام مي‌شوم.

چند سال داري؟ از کي به تهران آمدي؟

23 ساله هستم. هفت سال پيش به تهران آمدم و در يک رستوران مشغول کار شدم. پسر عمويم رحيم مرا به تهران آورد.به خاطر وضعيت مالي نامناسبي که داشتم، براي کار به تهران آمدم. من سومين فرزند خانواده هستم و سوم دبيرستان ترک تحصيل کردم. دو خواهر دارم که يکي از آنها ازدواج کرده است.

در ماه چقدر درآمد داشتي؟

ماهي يک ميليون تومان. نصفش را خرج خودم مي‌کردم و بقيه‌اش را براي خانواده‌ام مي‌فرستادم.

از کي با تلگرام و فضاي مجازي آشنا شدي؟

پاييز 94، همان روز آشنايي با سميه، روي گوشي‌ام تلگرام نصب کرده بودم.

چطور با سميه آشنا شدي؟

دوستم رحيم مرا در يک گروه تلگرامي عضو کرد که سميه هم آنجا بود. او پس از مدتي به من پيشنهاد دوستي داد.

سميه چه ويژگي‌هايي داشت که پيشنهادش را پذيرفتي؟

26 ساله بود. ظاهري آراسته داشت و کم توقع بود. گفت مدتي قبل از همسرش جدا شده. برادرش سرايدار است و خودش هم از دو تا کودک پرستاري مي‌کند.

چند روز بعد با هم قرار گذاشتيد؟

10 روز در تلگرام با هم در ارتباط بوديم تا اين که در تجريش به ملاقات هم رفتيم.

هماني بود که فکر مي‌کردي؟

بله، من گفتم شما لياقت بيشتر از من را داري، اما او گفت از مرامم خوشش آمده . وقتي ارتباطمان قوي‌تر شد، گفتم قصدم ازدواج است و چيزي هم ندارم براي دوستي خرج کنم. البته چند سري 400 هزار تومان هزينه خريد لباس و اين جور چيزهايش شد. او هم گفت مدتي با هم باشيم تا اگر به تفاهم رسيديم، ازدواج کنيم.

اين که مطلقه بود، در تصميمت تاثيري نداشت؟

نه، اين چيزها براي من مهم نبود. مهم وفاداري است.

خانواده‌‌ات در جريان بودند؟

به آنها گفته بودم، اما مخالفت نکردند.

هيچ وقت خانواده سميه را ديدي؟

نه، مي‌گفت زود است. يک بار هم گفت برادرش هميشه سر کار است و اگر شد، جور مي‌کند با او در محل کارش قرار بگذارم.

مخالـفت‌هاي او براي ديــدن ‌خانواده‌اش شک‌برانگيز نبود؟

او از ساعت 6 صبح تا 12 شب به من پيامک مي‌داد. اصلا معلوم نبود چيزي را پنهان مي‌کند. هر وقت مي‌خواستم با من بيرون مي‌آمد؛ ‌حتي نيمه‌هاي شب.

اولين دروغ سميه به تو چه بود؟

اين که شوهر ندارد.

کي از اين موضوع باخبر شدي؟

اواسط زمستان 95 بود. به رفتارهاي رحيم و سميه شک کردم. پس از مدتي فهميدم اين دو با هم هستند.

کي فهميدي سميه شوهر دارد؟

از رحيم پرسيدم. او هم گفت سميه متاهل است و ديگر نمي‌خواهد با هيچ کدام از ما باشد.

با خود سميه حرف زدي؟

بله، گفت طلاق مي‌گيرد، چون وابستگي من را ديده و نمي‌خواهد از دستم بدهد.

وقتي فهميدي قصد جدا شدن از همسرش را ندارد، چه کار کردي؟

با شماره شوهر و برادرش تماس گرفتم و ماجراي خيانتش را لو دادم. چون دروغش باعث شده بود بين دوستانم سرافکنده شوم و اين به غرورم برخورده بود. او به من ضربه زده بود.

واکنش خانـواده‌اش چه بود؟

برادرش گفت به من ربطي ندارد. شوهرش هم خواست مزاحمشان نشوم و ارتباطم را قطع کنم.

قطع کردي؟

بله، اما نهم عيد بود که دوباره زنگ زد و گفت همه به خاطر اين ماجرا اذيتش مي‌کنند و شوهرش طلاقش نمي‌دهد. از من خواست به خانه‌اش بروم و به شوهرش بگويم ارتباطمان در حد خواهر و برادري بوده است. من هم با يکي از دوستانم رفتم. او تصور کرده بود من به خواست او عمل مي‌کنم و براي حفظ زندگي اش دروغ مي‌گويم.

براي کمک به سميه رفتي؟

نه، هنوز بعضي‌ها باور نکرده بودند او درباره تاهلش به من دروغ گفته است. مي‌خواستم 10 برابر بدي‌اي که به من کرده بود را نسبت به خودش انجام دهم. وقتي به خانه‌اش رفتم، پيامک‌ها و تصاويرمان را به شوهرش نشان دادم. با اين‌کار قصد داشتم ثابت کنم که همسرش دروغ مي گويد و مدت زيادي با من رابطه دوستي داشته است.

واکنشش چه بود؟

گفت هر چه بوده، رها کن و تعهد بده، ديگر کاري با ما نخواهي داشت. باورم نمي شد که اين واکنش را نشان دهد .

پذيرفتي؟

سه ماه هيچ رابطه‌اي با سميه نداشتم تا اين که به رحيم گفت از من 50 ميليون تومان پول مي‌خواهد. من نمي‌توانستم اين مبلغ را جور کنم. از اين حرفش هم عصباني شدم.

چرا از تو پول مي خواست؟

ادعاي دروغي را مطرح کرده بود. نمي دانم چرا تصور مي کرد من به خاطر اين ادعا 50 ميليون تومان به او مي دهم. وقتي متوجه شدم ، خيلي عصباني شدم و بيشتر به انتقام فکر کردم.

واکنشت چه بود؟

مدتي که گذشت، رحيم گفت سلاح دارد و مي‌توانيم سميه را بکشيم. روز حادثه سلاح را برداشتم و مقابل خانه سميه و شوهرش رفتم. آنجا هر دويشان را به گلوله بستم و فرار کردم. سميه کشته شد، اما شوهرش زنده ماند.

چطور دستگير شدي؟

به غرب کشور فرار کرده بودم که پليس دستگيرم کرد.

 

منبع: جام جم

1123 نمایش

نظر دادن