تاریخ انتشار: سه شنبه, 04 فروردين 1394 ساعت 12:45

جان کری حین پیاده‌روی به ظریف چه گفت؟

وزیر امور خارجه کشورمان در گفت‌وگویی پیرامون پیاده روی‌ اخیر خود با همتای آمریکایی‌اش توضیحاتی ارائه کرد و این اقدام را ایده مشخصی ندانست و انجام آن را صرفا به دلیل خستگی ناشی از پنج ساعت مذاکره پرتنش با طرف آمریکایی دانست.

دکتر محمدجواد ظریف در گفتگویی با ویژه نامه نوروزی روزنامه جام جم به سوالات خبرنگار این روزنامه پاسخ گفت.

* زندگی به این شکل سخت نیست؟ دائم در سفر و حضور در جلسات دیپلماتیک و دیدارهای رسمی؟

- خستهکننده که حتما هست ولی خب زندگیای که ما به عنوان یک دیپلمات انتخاب کردیم علیالقاعده همین است. درست است که من، شش سالی (پیش از وزارت) فرصت داشتم که بیشتر به مطالعاتم برسم و تدریس کنم و مقداری به خانواده برسم ولی خب این زندگی، زندگی طبیعی یک دیپلمات است. هیچ منتی هم به کسی نیست. کاری است که باید انجام دهیم و داریم انجام میدهیم.

* معمولا در یک ماه، چند روزش را در سفر میگذرانید؟

- بستگی دارد. البته وقتی تهران باشم هم خیلی فرقی با سفر نمیکند. ولی شاید ماهی 15 روز را در سفر باشم.

* طبیعتا در این 15 روز که اصلا منزل نیستید. وقتی که تهران هستید چقدر فرصت میکنید برای خانواده وقت بگذارید؟

- من تمام وقت غیر کاریام را در منزل هستم. یعنی کار دیگری غیر از کار و خانه، ندارم. من هر وقت که اداره نباشم در منزلم. البته دنیا طوری شده است که شما بخش زیادی از کارهایتان را هم میتوانید در منزل انجام دهید؛ من از صبح ساعت چهار و نیم، پنج که بلند میشوم کامپیوترم روشن است، خبرها را میخوانم و ایمیلهایم را جواب میدهم. من اگر یک روز از صبح تا بعد از ظهر، ایمیلهایم را چک نکنم شاید در حدود 160 تا 170 ایمیل برایم بیاید و جمع شود. خب من معمولا این 170 ایمیل را در خانه جواب میدهم. یعنی یا صبح زود مینشینم پای این کارها یا بعدازظهر. خیلی دوست ندارم تا دیروقت در اداره باشم. دوست دارم ساعت هفت صبح که به اداره میروم، ساعت هفت و هشت شب هم برگردم خانه و کارهای باقیمانده را در خانه انجام دهم.

* همسرتان شاغل هستند؟

- خیر.

* در منزل چه فعالیتهایی دارند؟

- خیلی در منزل هم نیستند. خانم بنده در جلسات بانوان صحبت میکنند و در فعالیتهای همسران دیپلماتها هم شرکت میکنند.

* در مصاحبهای گفته بودید که یک دختر و یک پسر دارید که هر دو ازدواج کردهاند. در مورد فرزندانتان توضیح میدهید؟

- بله فرزندان من، یکی 10 سال و دیگری 11 سال است که ازدواج کردهاند و رفتهاند سر زندگیشان.

* ایران هستند؟

- بله ایران هستند الحمدلله.

* هر دو تهراناند؟

- بله هردو تهراناند.

* نوه هم دارید؟

- نه متاسفانه. بچههای من تنبلی کردهاند و با وجود اینکه ده، یازده سال است زن و شوهر دارند هنوز ما را مفتخر به داشتن نوه نکردهاند.

* از سفر که بر میگردید برای همسر و فرزندانتان سوغات میبرید؟

- من از تهران که بیرون میروم، کِی فرصت میکنم بروم مغازه که بتوانم سوغات بخرم؟!

* هیچ وقت فرصت نکردهاید این کار را بکنید؟

- تقریبا هیچوقت نمیتوانم بروم.

* اما جان کری، وزیر خارجه آمریکا ظاهرا وقت بیشتری دارد و در یکی از دورههای مذاکرات هستهای، در خلال گفتوگوها برای خرید به بازار رفته بود؟

- بله بازار مسقط رفته بود. اما من معمولا بازار نمیروم، یعنی فرصت نمیشود که بروم. البته اگر هم شما با هیبت وزیر خارجه به بازار بروید آنچنان اجناس را به شما گران میفروشند که بهتر است خرید نکنید.

* یعنی هیچ وقت سوغات از سفر نمیبرید. آخرین سوغاتی که برای خانواده بردید چه بود.

- ممکن است یک وقتی چیزی از من خواسته باشند و من از دوستانم خواهش بکنم که اگر میروند برای خودشان خرید کنند آن را هم تهیه کنند. ولی یادم نمیآید مثلا در هفت، هشت ماه گذشته چیز خاصی برده باشم. چرا البته کنیا که بودیم، چای بردیم. چای کنیا خوب چاییای هست. ولی در همین حد بوده است.

* اینکه میگویند ماهی یک بار برای قدم زدن به جنگلهای لاویج (در استان مازندران) میروید درست است؟

- من والا الان ( زمان مصاحبه: 28 بهمن ) فکر میکنم 9 هفته باشد پنجشنبه، جمعهای نبوده که حتی در خانهمان باشم چه برسد به اینکه بتوام جایی بروم. البته اگر فرصتی شود دوست دارم که سفر بروم که حداقل دو سه ساعت بتوانم کار نکنم. چون همانطور که عرض کردم من حتی وقتی خانه هستم نیز دارم کار میکنم. ولی حالا حداقل وقتی در حال رانندگی در جاده هستم ممکن است این فرصت برایم پیش بیاید که بتوانم چند ساعتی را فکر کنم.

* وقتی به سفر میروید خودتان رانندگی میکنید؟

- تلاش میکنم.

* قدم زدن با جان کری، وزیر خارجه آمریکا در ژنو، ایده شما بود یا ایده کری؟

- فکر نمیکنم ایده هیچکس بود. من ساعت 2 نصفه شب از تهران راه افتاده بودم. با پرواز اختصاصی هم نرفتم، چون پرواز عادی وجود داشت. ما با پرواز عادی به فرانکفورت رفتیم و در فرانکفورت، پروازمان را عوض کردیم و به ژنو رفتیم. تا رسیدم ژنو، بدون اینکه هیچ استراحتی کرده باشیم وارد مذاکره شدیم. بعد هم حدود 5 ساعت مذاکره داشتیم. من کاملا خسته شده بودم و بحث هم خیلی پر تنش بود و تشنج زیادی وجود داشت و بحثها چالشی و اساسی بود. من احساس کردم که خوب است مقداری بحث را تعدیل کنیم تا دوستان ما که میخواستند به بحث بپیوندند برسند. در این فاصله گفتم من میخواهم بروم قدم بزنم. ایشان هم با من آمد. آن هتل باغ نداشت در حالی که خیلی از هتلها باغ دارند و در مذاکرات گذشته هم در دورانی که دوستان ما مذاکره میکردند خب در باغ هتل صحبت میکردند، خیلی عکسهایی هم هست که دوستان ما دارند با هم قدم میزنند و مذاکره می کنند.

* فکر میکردید این ماجرا اینقدر حاشیه داشته باشد؟

- وقتی که از در هتل خواستم بیایم بیرون و دیدم خبرنگاران دم در ایستادهاند، احساس کردم که ممکن است بعضیها شروع کنند به حاشیهسازی چون من هر اقدامی که میکنم بالاخره یک گروهی حاشیهسازی میکند. اما فکر کردم که اگر من در آن شرایط برگردم، به طرف مقابل یک نقطهضعفی نشان خواهم داد که این نقطهضعف اصلا در شان مردم ایران نیست. اتفاقا میشد برگشت یعنی ایشان گفت اگر ناراحتی برگردیم. گفتم نه مشکلی نیست. میرویم، حالا ممکن است بعضیها صحبتی بکنند. واقعا فکر میکنم قدم زدن ما، یک حرکتی بود که نه به معنای رفاقت است نه به معنای صمیمیت. بلکه صرفا برای عوض کردن فضای بسیار متشنج بحثی بود که برای پیگیری منافع ملی بود.

* اینکه میگویند در مذاکرات، دیپلماتها یکدیگر را با اسامی کوچک صدا میکنند آیا واقعیت دارد؟

- ببینید رسومی که در عالم دیپلماتیک وجود دارد با بعضی رسومی که ما در روابط داخلی داریم فرق میکند. رسومی که در خارج هست هم با رسومی که ما در داخل داریم متفاوت است. هیچ کدام از اینها به معنی رفاقت نیست. مثلا در نامهنگاری خارجی، حتی برای یک آدمی که او را نمیشناسند، نامه را با dear شروع میکنند. حتی اگر طرف را با اسم خودش هم صدا نکنید، می گویید dear sir. یعنی آقای عزیز، یا dear madam، یعنی خانم عزیز. اینها به آن معنی نیست که آن آقا یا خانم، حتما عزیز هستند یا حتی شما آنها را میشناسید. بعضی وقتها حتی دیدهام در نامه مینویسند که: dear sir or madam (خانم یا آقای عزیز). یعنی طرف حتی نمیداند که مخاطبش زن است یا مرد ولی با عنوان عزیز او را خطاب میکند. ما هم مشابه آن را در زبان و فرهنگمان داریم و فرد مورد نظر را با عنوان "محترم" خطاب میکنیم. مثلا میگوییم بیننده و شنونده محترم. این عنوانی است که ما به کار می بریم، غربیها هم میگویند dear.

واقعا این مسائل در همین حد است و دادن ابعاد دیگر به آن، به نظر من ایجاد تصورات بیجا و بیجهت است.

* موقعی که میبینید منتقدانتان تصویر شما را که با آقای کری در حال قدم زدن هستید در جایی نصب کردهاند یا با تصویرسازی سعی در القای پیامهای خاصی از این پیادهروی به مخاطبان هستند چه احساسی پیدا میکنید؟

- طبیعی است هر انسانی ناراحت میشود که اینگونه با او برخورد کنند. ولی خب چه میشود کرد. اگر انشاءالله ما برای خدا کار کرده باشیم اینگونه حرکتها علیه ما، انشاءالله نزد خدا ماجور است؛ اگر هم برای خدا کار نکرده باشیم که کل بازی را باختهایم و چه این توهینها به ما بشود و چه نشود، اصل بازی را باختهایم. اگر هم برای خدا کرده باشیم که اینها، اضافه حقوق است.

* آیا این موضوع که تصمیمات شما و کاری که در حال انجام آن هستید میتواند در زندگی بیش از هفتاد و پنج میلیون انسان تاثیرگذار باشد کار شما را سخت نمیکند؟

- این موضوع برایم بسیار سنگین است. من شاید بتوانم بدون اغراق بگویم لحظهای نیست که سنگینی این بار را حس نکنم و احساس نکنم که هر حرکت من چقدر میتواند برای من مسئولیت ایجاد کند. آنچه که من را راضی میکند این است که بین خودم و خدا، اطمینان دارم که هر چه از دستم بر میآمده، بدون هیچ ملاحظهای انجام دادهام. من هیچ وقت ملاحظه شخصی نکردهام انشاءالله. هیچ وقت ملاحظه حزبی و جناحی نداشتهام و تنها ملاحظهام این بوده که بتوانم به مردم خدمت کنم. فلذا ممکن است که اشتباه کرده باشم، ممکن است کوتاهی کرده باشم، ممکن است بد عمل کرده باشم اما حداقل بین خودم و خدا خیالم راحت است که اگر قرار باشد روزی جواب دهم که حتما هم باید درباره همه و تکتک حرفها و کارهایمان جواب دهیم، میگویم هرچه از دستم برآمده انجام دادهام. آن روز، روزی است که هیچ چیز به درد آدم نمیخورد به غیر از اینکه بتواند با قلبی آرام پیش خدا برود و خیالش راحت باشد که آنچه انجام داده است واقعا برای خدا بوده است. آن روز، روزی است که در قرآن دربارهاش میفرماید: یَوْمَ لَا یَنفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَىاللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ. من امیدوارم آن روز همه ما، هم بنده و هم سایر دوستان، آنهایی که به من انتقاد میکنند، فحش میدهند، بعضیهاشان به من تهمت میزنند، بعضیهاشان ناسزا میگویند، بعضیهایشان افترا میبندند؛ من امیدوارم همه ما فکر کرده باشیم که آن روز وقتی قرار است در مقابل خداوند متعال حاضر شویم بتوانیم با یک قلب آرام حاضر شویم و خیالمان از آن روز راحت باشد. البته اینکه ما میگوییم قرار است یک روزی در مقابل خداوند حاضر شویم باید بدانیم ما هر لحظهمان در مقابل خداوند است و اگر این را ما باور کنیم که خداوند ما را میبیند (ألَم یَعلَم بأنَّ اللهَ یَری) در رفتار و کردارمان بیشتر دقت میکنیم. واقعا آیا بعضیها فکر نمیکنند که خداوند ما را میبیند. من واقعا برایم سوال است که اگر من دارم دروغ میگویم و دارم تهمت میزنم اگر واقعا باور داشتم که خدا میبیند آیا جلوی او هم دروغ میگفتم و تهمت میزدم. آیا من نمیدانم که خداوند دارد میبیند؟ آیا من نمیدانم که خدا متوجه است من دارم دروغ میگویم و تهمت میزنم؟ بقیه، خودشان بین خود و خدایشان حساب کنند، اما من سنگینی این بار هفتاد و پنج میلیون و بالاتر از همه سنگینی نظارت خداوند قاهر و متعال را در هر لحظه حس میکنم و امیدوارم آخرش در آنجا آدم روسفیدی باشد. بقیه مسائل، قابل حل و فصل است.

2028 نمایش

نظر دادن