تاریخ انتشار: سه شنبه, 06 خرداد 1399 ساعت 11:03

جزئیات جدید از قتل پلیس جوان در شهرک غرب

پسر جوانی که همراه همدستانش در جریان درگیری با مأموران پلیس باعث شهادت یکی از مأموران کلانتری شهرک غرب شدند، پس از دستگیری مدعی شد که نفهمیده چه کسی به مأمور پلیس شلیک کرده است.  

ساعت‌۲۱:۳۰‌شامگاه چهارشنبه‌ ۳۱ اردیبهشت‌ماه امسال استوار‌یکم میلاد‌خسروی، مأمور کلانتری‌۱۳۴ شهرک‌غرب همراه یکی دیگر از مأموران کلانتری حوالی خیابان سپهر در منطقه سعادت‌آباد چهار مرد دیلم بدست را دیدند که در حال تخریب در خانه ویلایی برای سرقت بودند. مأموران پلیس با دیدن این صحنه برای دستگیری سارقان وارد عمل شدند که در درگیری با آن‌ها استوار یکم میلاد خسروی با شلیک گلوله یکی از سارقان به شهادت رسید.

پس از این حادثه همکار شهید خسروی موفق شد دو نفر از سارقان را بازداشت کند، اما دو سارق دیگر از محل گریختند. مأموران در ادامه اسلحه کلت یکی از سارقان را کشف کردند و برای بررسی در اختیار کارآگاهان اسلحه شناسی قرار دادند. دو متهم به نام‌های انوش و بهراد صبح روز شنبه سوم‌خرداد به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شدند. متهمان در بازجویی‌ها به درگیری با مأموران پلیس اعتراف کردند، اما مدعی شدند که ما دو نفر به مأمور پلیس شلیک نکرده‌ایم و اینکه همدستمان شلیک کرده یا نه خبر نداریم. پس از این دو متهم برای ادامه تحقیقات به دستور قاضی ساسان غلامی در اختیار کارآگاهان اداره‌دهم پلیس‌آگاهی قرار گرفتند. همچنین بازپرس دستور داد ضمن بررسی دوربین‌های مداربسته محل حادثه سلاح کشف شده از متهمان برای بررسی در اختیار کارآگاهان اسلحه‌شناسی قرار گیرد که مشخص شود گلوله از چه اسلحه‌ای شلیک شده است. مأموران در تلاشند تا همدستان فراری متهمان را دستگیر و راز این حادثه را بر ملا کنند.

گفتگو با یکی از متهمان

انوش چند سال داری؟
۲۳ سال دارم.

چه مدتی است با همدستانت سرقت می‌کنی؟
من سارق نیستم و قبل از این هم در شهرستان کشاورزی می‌کردم.

بیشتر توضیح بده؟
من اهل یکی از شهر‌های غربی کشور هستم. تا چند روز قبل از حادثه در شهرمان مشغول کشاورزی بودم و البته گچ‌کار هم هستم و در فصل‌هایی که کار کشاورزی نبود، گچ‌کاری می‌کردم و گاهی هم معامله نخود انجام می‌دادم.

پس چه شد که به تهران آمدی؟
یکی از دوستانم به نام بهراد که با هم همشهری هستیم از مدت‌ها قبل در تهران کار می‌کرد تا اینکه مدتی قبل در شهرستان به سراغم آمد و گفت با او به تهران بروم و با هم قاچاق فروشی کنیم. بهراد گفت با این درآمد در شهرستان به جایی نمی‌رسم و اگر به تهران بروم و قاچاق فروشی کنم، خیلی زود به همه آرزوهایم می‌رسم و پول‌دار می‌شوم. حرف‌های او مرا وسوسه کرد که اسلحه کلتی با پنج‌فشنگ به قیمت ۶‌میلیون تومان از شهرمان خریدم و شش روز قبل از حادثه همراه بهراد راهی تهران شدیم.

پاتوق قاچاق‌فروشی شما در سعادت‌آباد بود؟
نه، پاتوق ما در قلعه حسن‌خان بود، اما بهراد و دوستش شهروز گفتند که قلعه حسن‌خان مشتری ندارد که آن روز تصمیم گرفتیم به حوالی سعادت‌آباد برویم و حشیش و گل بفروشیم.

بعد چه شد؟
آن روز سه‌نفری تاکسی گرفتیم و از قلعه حسن‌خان به پارکی در حوالی سعادت‌آباد رفتیم. چند ساعتی آنجا بودیم و مواد‌ها هم پیش شهروز بود، اما مشتری پیدا نکردیم که دوباره تصمیم گرفتیم به قلعه حسن‌خان برویم. به صورت پیاده راه افتادیم که پس از طی مسافتی وقتی به خیابانی به نام گلبرگ رسیدیم، متوجه مأموران پلیس شدیم که با موتور سیکلت در حال گشت‌زنی بودند. با دیدن مأموران پلیس از ترس هر کداممان به کوچه‌ای فرار کردیم که من وارد کوچه‌ای به نام رضایی شدم و در میانه کوچه اسلحه را داخل شمشاد‌ها انداختم و به فرارم ادامه دادم که کمی آنطرف‌تر مأمور پلیسی با موتور سیکلت راه مرا سد کرد. دوباره به عقب برگشتم، اما پس از چند قدمی تعادلم را از دست دادم و به زمین خوردم. وقتی از روی زمین بلند شدم مأموری خودش را روی من انداخت و با همدستی همکارش مرا بازداشت کردند.

پس چه کسی به پلیس شلیک کرد؟
من با دو مأمور پلیس درگیر شده‌بودم که صدای شلیک به گوشم رسید و شنیدم گفتند یکی از مأموران پلیس زخمی شده‌است. وقتی صورتم را برگرداندم دیدم که مأمور پلیس خونین به دیوار تکیه داده‌است، اما نفهمیدم که چه کسی شلیک کرد و نمی‌دانم که شهروز که فراری است اسلحه داشت یا نه، یا اینکه او شلیک کرد!

تحقیقات پلیس نشان داده که شما چهار نفر بودید؟
سکوت می‌کند.

چرا با خودت اسلحه بردی؟
گاهی هنگام فروش مواد‌مخدر با رقیبان قاچاق فروشمان درگیر می‌شویم و به همین خاطر همیشه با خودمان اسلحه می‌بریم که در درگیری از خودمان دفاع کنیم.

فکر می‌کنی به آرزوهایت رسیدی؟
پیشنهاد دوستم مرا بدبخت کرد و الان نمی‌دانم چه سرنوشتی در انتظار من است و ای‌کاش در شهرستان بودم و به همان درآمد کم قناعت می‌کردم.
 

منبع:جوان

2608 نمایش

نظر دادن