زهرا خاتمی با انتشار این عکس نوشت: +شاید باورت نشه؛ نزدیکِ سی سال!
-جدی میگی ! فامیل بودید؟ +نه، دوستِ داییم بود.
-خُب ؟!
+هیچی دیگه هفت هشت سالَم بود عاشقش شدم
-مگه میشه ؟!
+عشق کودکی بود دیگه : عاشق اینکه ورزشکاره،موتور سواری میکنه،جدی بودنش...
-پس باید یه بار همه ی قصه رو برام بگی.
+قصه مون شبیهِ فیلم هندیه
-میدونست دوستش داری؟
+میدونی اوجِ عشقم بهش کِی بود؟
-کِی؟
+نوجوون بودم . یه پاترول آبی خرید (یه بار هم مارو با ماشینش رسوند خونه ی عمه م) همون روزآ تبدیل شد به قهرمان رویاییِ زندگیم...
-نگفتی؟! میدونست دوستش داری؟
+نه بابا . حتی هیچوقت بهش سلام هم نمیکردم. (اما میدونستم دوستم داره و میدونستم میدونه دوستش دارم)
-بعد چی شد؟ +یه روزی بالاخره اولین کلام رد و بدل شد...
-کِی؟ چه جوری؟
+داستانش مُفصله.