تاریخ انتشار: دوشنبه, 07 ارديبهشت 1394 ساعت 01:14

ماجراي مداحي عبدالرضا هلالي براي ۳ جوان مست!

مداح کشورمان گفت: کشتن سگ‌ها کارنادرستي است اما نميدانم چرا زماني که ما به تشبيهي از وفاي سگ، مي‌گفتيم سگ آستان اميرالمومنين هستيم، صداي روشن‌فکرها درمي‌آمد که شما شرافت داريد نبايد خود را سگ بناميد، حالا اين روزها خودشان مي‌گويند من همان سگ هستم.
عبدالرضا هلالي، مداح کشورمان گفت‌وگويي با سايت وارث انجام داده است که مشروح آن را در ادامه مي‌خوانيد:

* آقاي هلالي، تعريف عزاداري از نگاه شما چگونه است؟
امام حسين عليه‌السلام بخاطر اثر گذاري بي نظيرش در حفظ اسلام آنقدر نزد خداوند ارزشمند است که امام صادق عليه‌السلام فرمود: هر کسي که نزد او از امام حسين عليه‌السلام ياد شود و از ديدگانش به اندازۀ بال مگس اشک خارج شود، ثوابش بر عهدۀ خداوند است. اين ارزش بي نظير گريه و عزاداري بر امام حسين عليه‌السلام است. حالا اين عزاداري براي کيست؟! براي حسين ابن علي عليه‌السلام که کشته شد و اولاً مظلوم بود و ثانياً نفس و جسمش مقهور و مورد ستم واقع شد و ثالثاً خودش و اهل بيت عليه‌السلام و اصحابش تشنه ماندند. امام رضا عليه‌السلام فرمود: اي ابن شبيب اگر دوست داري با ما در درجات عالي بهشت همراه شويم، در اندوه ما اندوهگين و در شادي ما خوشحال باش. حضرت مي فرمايند : اي ابن شبيب بر تو باد ولايت ما زيرا اگر کسي سنگي را دوست داشته باشد با آن محشور خواهد شد. خدايا شاهد باش که ما امام حسين عليه‌السلام را دوست داريم. حداقل به زبان جاري مي کنيم. اگر مي خواهي بر کسي گريه کني، بر حسين ابن علي عليه‌السلام گريه کن.
هميشه در مجالس سوگواري و مرگ عزيزانمان براي امام حسين عليه‌السلام گريه مي کنيم. براي کسي که اولين مظلوم بود. مي فرمايند: اگر به اندازۀ بال مگسي اشک در چشمانش جمع شود، ثوابش بر عهدۀ خداوند است. ما زبان هم جاري کرديم. ما امام حسين عليه‌السلام را دوست داريم. فرمود: اگر مي خواهي گريه کني بر حسين ابن علي عليه‌السلام گريه کن. چهار هزار فرشته براي ياري امام حسين عليه‌السلام به زمين آمدند اما تقدير خدا به اين نبود. آنها تا قيام قائم در نزد قبرش در حال نزار و ژوليده باقي هستند و از ياوران امام حسين عليه‌السلام هستند. شعارشان هم "يا لثارات الحسين" همان شعاري که گفتند قبل از ظهور بگويند.

* حاج رضا، از نگاه شما، چرا بايد هيئت و عزاداري و يادبود براي اهل بيت عليه‌السلام بگيريم؟
امام رضا عليه‌السلام فرمودند: هر کسي مصيبت ما را ياد کند و بر آنها بگريد و در روز قيامت با ما در درجۀ اوست، اين سخن معصوم عليه السلام است. هر کس ياد مصيبت ما کند و بگريد و بگرياند، ديده اش گريان نشود روزي که همۀ ديده ها گريانند. هر کس بنشيند در مجلسي که ما در او زنده مي شويم، دلش نمي ميرد روزي که دل ها مي ميرد. يعني حضورمان در جلسه هيئت و مکاني که نام اهل بيت عليه‌السلام برده مي شود، چنين ثوابي دارد. حالا گريه و اجر و پاداشش به کنار، غبطه اي که فرشته ها به ما مي خورند. روايت داريم: از آسمان فرشته ها مي آيند و زير پاي سينه زنان بال هايشان را باز مي کنند. ما خودمان نمي دانيم کجا هستيم و براي چه کسي خدمت مي کنيم. بال هايشان را زير پاي سينه زنان باز مي کنند و وقتي تمام مي شود باز مي گردند، مي گويند: شما کجا بوديد؟ بوي عطر خوبي مي آيد. مي گويند: ما از مجلس امام حسين عليه‌السلام مي آييم. ما اين توفيق را داريم که در اين عصر مجلس فقط ذکر امام حسين عليه‌السلام برده مي شود و چه فيضي از آن مي بريم و آگاهي نداريم.
امام صادق عليه‌السلام فرمود: حسين عليه‌السلام سبب گريۀ هر مومني است. پس علت گريۀ ما و راهمان مشخص است. اگر به کلمات اهل بيت عليه‌السلام رجوع شود، هيچ وقت دچار انحراف نمي شويم. نفس هاي عزادار تسبيح است. يعني کسي که براي امام حسين عليه‌السلام سياه مي پوشد و گريه مي کند، نفسي که مي کشد، تسبيح است. امام صادق عليه‌السلام فرمود: اندوه او بخاطر ما عبادت به حساب مي آيد. خداوند رحم کند بر چشم هايي که به خاطر ما اشکبار است. اين سخن امام صادق عليه‌السلام است. دعا کردند: ترحم فرما بر آن قلوبي که بخاطر ما بي تاب و سوخته است. رحم کن بر آن شيون هايي که بر مصائب ما بلند است. امام صادق براي من و شماي امروزي دعا کرده است.
بايد اين مي هاي جاري را گرفت و جمع کرد .... کوزه‌گر گر مي‌شدم حتماً سبو مي‌ساختم

* هدف از اين عزاداري و روضه خواني چيست؟
برانگيخته کردن عاطفه مردم، ايجاد محبت امام حسين عليه‌السلام در دلها، ايجاد زمينه براي فراهم شدن بيانات امام حسين عليه‌السلام، زنده شدن اسلام و پياده شدن تقوا در جامعه و رهايي از آتش جهنم انشاالله. و هدف از ماجراي عاشورا و همۀ اين اتفاقات به يک منظور است و آن براي بندگي و اطاعت از فرامين الهي است. چون خود امام حسين عليه‌السلام اين را مي گويد.

* برنامه‌هاي يادبود مدافعان حرم که توسط شما گرفته شد، تا کي قرار است ادامه داشته باشد؟
برنامۀ مدافعان حرم يک تفکر است که در قالب اجتماعات و برنامه هايي که بچه ها دور هم جمع شدند و تجمع نوجوان ها و جوان ها و زن و مرد متبلور مي شود. همانند برخي از کارهاي ديني مان مي ماند که بايد سر دست بگيريم و فرياد بزنيم؛ تعظيم شعائر است. با اين نيت ما برنامۀ مدافعان حرم را شروع کرديم و تعدادي هم در عمل و هم در ذکر يکسان شدند و شهيد شدند. يعني هم عملشان بود و هم ذکرشان. گاهاً در برنامه هم بودند. يک فضاي خودجوش و مردمي، برنامۀ مدافعان حرم بود. ايده اي بود که از ذهن همين جوان هاي هيئتي درآمد.
بحث حمايت معنوي ايران با مستشاران ايراني در سوريه و عراق اصلاً مطرح نبود. يعني يک برنامۀ کاملاً خودجوش. فقط بحث حضور بود. ابتداً يک تفکر بود؛ دفاع از اهل بيت عليه‌السلام يک تفکر جاري هست و پايان پذير نيست. وقتي تهديد مي کنند، ما هم بايد به همياري و دفاعمان عينيت ببخشيم. حرم حضرت زينب سلام‌الله عليها را تهديد مي کند. شايد ما نتوانيم آنجا حضور پيدا کنيم ولي مي توانيم به اين اعتقاد در تهران عينيت ببخشيم. و البته ادامه خواهد داشت. الحمدالله عنوان "مدافع حرم" يک عنوان جهاني شد. اول دفاع از حرم حضرت زينب سلام‌الله عليها و حضرت رقيه سلام‌الله عليها شروع شد و بعد عتبات و بعد حرم اميرالمومنين علي عليه‌السلام را تهديد کردند و الان بايد دفاع نهايي ما دفاع از حرم رسول الله صلي‌الله عليه وآله وسلم باشد. و بقيۀ ائمه عليه‌السلام و بيت الله حرام؛ اوج تهاجم اين مزدوران به اين حرم خواهد بود، به حرم پيامبر صلي‌الله عليه وآله وسلم. کار ما در مکه تمام مي شود. انشاالله بعد از مدافع حرم. دفاع نهايي ما از مسجدالحرام خواهد بود به عنوان حرم امن الهي.
در مورد آل سعود، آقا فرمودند، واقعيت سعودي ها همين چيزي است که نشان مي دهند. تا قبل از اين ظاهر را حفظ مي کردند و به گونه اي رفتار مي کردند که عيان نشوند. اما کشوري که آخرين رأي گيري توسط مردم انجام شد، اصلاً مشخص نيست. اينها ادعاي دمکراسي دارند و به اين بهانه به مردم يمن حمله مي کنند. مردم يمن که مظلوميت و بي آزاريشان در طول تاريخ مشخص است. مردمي مقاوم و سخت کوش و آرامند. هر وقت که مورد ظلم قرار گرفتند با شديدترين صورت ممکن پاسخ آن ظلم را دادند. ولي آدم هاي سخت کوش و مظلومي هستند.
وقتي تجاوز اسرائيل به غزه بود، اصلاح "کودک کُش" به آنها اطلاق شد. اما امروز به راحتي مي توان رژيم اسرائيل را کنار رژيم سعودي گذاشت و به عنوان کودک کُش آنها راا طلاق کرد. آنها به چه مجوزي مردم سوريه را قتل عام کردند؟ مردم که نه، حکومت سوريه. مردم بحرين را سرکوب کردند و در کشتارشان دست داشتند. به چه مجوزي؟ در يمن تجاوز نظامي مي کنند و زن و کودک مي کشند. رژيم سعودي به سرعت نور زوالش را بيشتر کرده است و ما را به رسيدن آرزوي ديرينۀ مان که نابودي آل سعود است، نزديک کرده است. برقراري يک حکومت ديني به معناي واقعي در شبه جزيرۀ عربستان و آزادي حرم هاي تصرف شده به وسيلۀ آنها. چندين سال است که نقشۀ تخريب حرم پيامبر صلي‌الله عليه وآله وسلم را دارند. يعني بعد از تخريب بقيع، مي خواهند حرم پيامبر صلي‌الله عليه وآله وسلم را تخريب کنند. پس مدافع حرم بودن موضوعيت پيدا مي کند و اين موضوع را بايد به گور ببرند.
عکسي منتشر شده است که جوجه شاهزاده هايشان سر قبر جرج واشنگتن رفتند. آن طرف مشکلي ندارند چون منافع دارند. ولي از اين طرف، سر مزار اهل بيت عليه‌السلام کفر مي شود، شِرک مي شود. طوري مي شود که به آنها امر مي کنند تا جنازه را از قبر درآورند و اين کار صفت حيواني مي خواهد. فقط از نوادگان هند جگر خوار بر مي آيد. واقعاً از نوادگان او هستند که بخواهند جنازه را از قبر بيرون بکشند.
مي خواهم بگويم الان زماني است که فرياد 1400 سال پيش امام حسين عليه‌السلام در دنيا مي پيچد. خود آقا فرمودند: ما در پيچ تاريخي هستيم. الان هنگامۀ فرياد کساني است که محبت اميرالمومنين علي عليه‌السلام را درسينه دارند. زمانش الان است. خدا امام را رحمت کند و رهبري را حفظ کند. اين غير از نگاه عميق رهبري نيست. اينکه الان ايران پناه تمام آزادي خواهان شده است. ببينيد، ترکمن ها و کردهاي سني، فرقي نمي کند. همه به ايران پناه مي برند. ايران پناهگاه مظلومين شده است. انشاالله عينيت پيدا کند.
جلسات ما که جلسات امام حسين عليه‌السلام است، ايشان خود، فرياد آزادي خواهي ميزند. اگر مي خواهيم دنباله رو امام حسين عليه‌السلام باشيم، از ما مي خواهند که يک بچه هيئتي باشيم که سرگرم امام حسين عليه‌السلام است و امام حسيني که 1400 سال پيش مظلومانه کشتندش. جدا از ثواب هايي که براي گريه و عزاداري امام حسين عليه‌السلام هست و خدمتتان گفتم، وظايف ديگري هم داريم. بايد عينيت پيدا کند و در اين روزگار عينيت پيدا کند. و ما مي توانيم اين موضوع را با بحث کمک و ياري از کساني که دنبال آزادي هستند، با حمايت از آنها به عينيت ببخشيم. کساني که مظلوم واقع شدند. امروز روزي نباشد که ما حکم بچه هيئتي خنثي ( سيب زميني!) را داشته باشيم. فقط يک مداحي و عزاداري باشد. اين بزرگترين خيانت مي شود.

* سئوالي که ذهنمو درگير کرده اين است، هر از گاهي شما اظهار نظر ها و يادداشت هايي ارائه مي کنيد که در ديگر مداح ها کمتر ديده مي شود، مي خواستم چرايي اين کار را بپرسم؟
در مورد حمايت ها و اظهار نظرهايي که گاهاً مي کنم. برخي از اظهار نظر ها از طريق هيئت است. يعني همانند قضيه فتنه و بياناتي که در مورد مدافعين حرم داده مي شود. همانند بحث آن طوماري که براي اين شبه خواننده هتاک لعين، ابن الشيطان شاهين نجفي جمع کردند. که به آستان حضرت امام هادي عليه‌السلام توهين کرده بود.
در اين طومار که دوستان جمع کردند و ابراز نگراني کردند و غصه خوردند از ناحيۀ هيئت الرضا بيرون مي آمد.
بخشي از موضع گيري ها و اظهار نظرها از جانب خودم است. به عنوان يک شخص و به عنوان عبدالرضا هلالي حق دارم که انتخاب کنم و اگر از من سوال شد، بگويم به عنوان يک فرد مثلاً به آقاي فلاني رأي ميدهم. دليلي هم براي پنهان کاري ندارم ولي هيچ وقت از تريبون هيئت براي دفاع از کانديداي مورد نظر خودم استفاده نکردم. مگر اينکه افرادي باشند که به آنها اجحاف شده باشد. بسيار دردآور است که انقلاب ما ديني باشد و طبق فرمودۀ آقا، جبهۀ افراد مومن انقلابي که از انقلاب دفاع مي کنند و مهم ترين سرمايۀ انقلاب و اجتماع آدم هايش است و بعد نخبه هايش. آنها هستند که حرکتي را مي سازند. حالا ما فکر کنيم که وقتي کسي در اين مسير قدم بر ميدارد توسط بدنۀ ديني و انقلابي حفاظت نشود. يعني زماني که شخصي همانند آقاي مرادي وقتي برداشته مي شود و از پتانسيلي که بايد استفاده شود و نمي شود؛ اتفاقاً من از افرادي گلايه دارم که چرا موضع نمي گيرند؟! آنها جز بدنۀ انقلابي هستند. آدم هاي نخبه هستند که در اين مسير حرکت مي کنند و جريان ساز هستند. چرا توسط بدنۀ ديني و انقلابي ما حفاظت نمي شوند که هيچ بلکه توسط جبهۀ متعارض که مورد هجمه قرار مي گيرد. همانند شبکه هايBBCو اينها که روي اين مطلب کار مي کنند و خوشحال مي شوند که او را برداشتند. ولي بچه هاي مذهبي ما، رسانه هايي که کار مي کنند به اين مطالب نمي پردازند.
چرا شخصي همانند آقاي خوشوقت را به هزار و يک دليل مختلف مي کوبند و غير واقعي و هيچ صدايي از کسي در نمي آيد. اين طور مواقع احساس مي کنم بايد دِين خودم را ادا کنم. حالا آقاي مرادي که هم معمم است و هم امام حسيني و هم ولايتي و هم جنس جوان را مي شناسد.
ما چند روحاني داريم که جوان هستند و محبوب باشند که توانسته اند با جوانان ارتباط بگيرند و توانستند از ابزارهاي روز براي عمق بخشيدن ارتباطشان استفاده کنند و بتوانند با تمام تيپ ها و تفکرات ارتباط بگيرند.
حالا آيا اين سرمايۀ جامعه نيست؟ نبايد جامعه عکس العملي نسبت به آن نشان دهد؟
وقتي در برنامۀ خندوانه ميرود در ارتباط با گريۀ بر امام حسين عليه‌السلام صحبت مي کند و به مخاطب مي گويد که گريه بر امام حسين عليه‌السلام با آن گريه متفاوت است. گريه اي شادي آفرين است و حرفي که رضا هلالي و مداح و روحاني اي مي خواهد انتقال دهد و متوجه نمي شوند، آقاي مرادي بسيار هنرمندانه به آنجا ميرود و در آن برنامه مي نشيند و آن را انتقال مي دهد. من نبايد از ايشان حمايت کنم؟ اتفاقاً گلايه دارم که چرا از اين افراد که در منصبي هستند که مي توانند به دينشان خدمت کنند و کردند همانند "پردۀ عشاق"
آقاي مرادي برنامه اي براي خادمين اباعبدالله عليه‌السلام گرفت و ياد خادمين امام حسين عليه‌السلام را زنده کرد. اتفاقاً رسانه هاي ديني بايد موضع مطالبه گر باشند. که چرا اين افراد در بدنۀ کارهاي اجرايي مملکت نيستند! افرادي همانند مرادي ها چرا نيستند؟ چه دستي پشت پرده هست که اجازه نمي دهد آنها به بدنۀ ديني ورود پيدا کنند؟ چه ايرادي دارد که ما روحانيتي داشته باشيم که بتواند با جوانان ما ارتباط خوب و عميقي داشته باشد، در کار اجرايي هم باشد و اهل تقوا و دين هم باشد؟ و ما او را از دست بدهيم، چرا بايد اين کار را بکنيم؟ ضمن اينکه خيلي ها مي گفتند ايشان سابقۀ اجرايي ندارد که اشتباه است و ايشان سابقۀ اجرايي هم دارد. چرا نبايد من از ايشان حمايت کنم؟ اتفاقاً وظيفه دارم. خواهش من اين است که در اين مواقع موضع مطالبه گر داشته باشيم. اين کمترين کاري است که مي توانيم انجام دهيم و از او تشکر کنيم. حداقل خداقوتي بگوييم و تشکري هم بکنيم.
شايد تفکرات من با برخي از آنها مطابقت نکند ولي بايد به جمع زيادي که او را دوست دارند احترام بگذارم. حداقل يک رفتاري است که از بچه مسلمان انتظار ميرود. گاهي اوقات ما بد متوجه مي شويم. يا با ماست يا بر ماست. اين اشتباه است. ما وظيفه داريم از شخصيت هايي که به نوعي عملکرد و شخصيتشان با دين و مذهب گره خورده است و حامي حوزه ديني بوده ايم و رويکرد انقلابي داشتند را حمايت کنيم. اين وظيفۀ ماست.

* برداشت شما از صحبت هاي آقا در سالروز ولادت حضرت زهرا سلام‌الله عليها چه بود؟
در بحث عريان شدن که نظر حضرت آقا مشخص است. ولي در بحث هروله کردن و بالا و پايين پريدن اشتباه نشود! منظور رهبري عمق بخشيدن به آن عزاداري بود. منظورشان اين بود که در برنامه هايتان شَک و شبهه اي نيافتد. از حرف هاي رهبري استفاده نکنيم که اختلافات را زياد کنيم. آقا بيشتر منظورشان از اين صحبت ها عمق بخشيدن به عزاداري بود. حالا بيانشان اينگونه بود که فرمودند: عده اي نفهمند چه مي خوانند و عريان شوند و بالا و پايين بپرند. اين شأن اهل بيت عليه‌السلام است؟ آن خواستگاه امام حسين عليه‌السلام اين است؟ اين بيان آقا کاملاً منطقي است.
به شخصه گله هاي زيادي دارم از کساني که خصوصاً در شور فعاليت مي کنند. رعايت نمي کنند. گاهاً شعرها سخيف است. مطالبي خوانده مي شود که براي من بچه هيئتي منزجر کننده است. کلماتي که آنها را به اهل بيت عليه‌السلام نمي تواني انتساب کني و خجالت آور است.
وليکن نوع برخورد خيلي مهم است. دور از حاشيه باشيم و سعي نکنيم حاشيه سازي کنيم که اصل مطلب بماند. خيلي راحت مي توانيم در يک جلسۀ کامل با بزرگترها و پيشکسوت هايمان بشينيم و در مورد اين مسائل صحبت کنيم. جوانان خواسته هايي دارند که بايد به پيشکسوتان بيان کنند. بالاخره عصر امروز با گذشته خيلي فرق کرده است.
يکي از دوستان مي گفت: سابق طرف بيمار مي شد و ده خانواده براي جويا شدن احوالش به عيادت مي رفتند اما روزگار امروز طوري شده است که طرف وسط خيابان سکته مي کند و مي ميرد و همه موبايل در مي آورند و از او فيلم مي گيرند! عصر ما بد عصري شده است. خودمان به خودمان رحم کنيم. اگر دلسوز اين دستگاه و روضه ها هستيم فکر مي کنم که ارتباطمان را با علما بايد بيشتر کنيم. تمام محله ها حتماً روحاني اي دارد که اهل فهم و دين باشند که مي توان از آنها مشورت گرفت. اين خيانت است که به دور از کلام و راهنمايي آنها بخواهيم حرکتي را انجام دهيم که فردا دودش به چشم خودمان برود. مي توانيم از پيشکسوتان اين راه استفاده کنيم. اگر فکر مي کنيم در مطلبي ضعف داريم، از آنها سوال کنيم و راهنمايي بخواهيم. قطعاً آنها با آغوش باز پذيرا خواهند بود. همانند حاج منصور ارضي، حاج ماشاالله عابدي، حاج محسن طاهري، حاج مرتضي و حاج محمدرضا طاهري، حاج سعيد حداديان و حاج محمود کريمي و بزرگترهاي ديگر.
کمتر کاري که يک مداح نوجوان مي تواند انجام دهد اين است که کنار دست مداحان بزرگتر بنشيند و از آنها استفاده کند و سعي کند که چيزي از آنها بياموزد.
من بسياري از آموزه هايم را دورادور از حاج منصور ارضي گرفتم. يعني اين نبود که حاج منصور بگويد: سلام رضا جان بيا بشين پدر جان، برايت بگويم!
خيلي چيزها را کنار منبر ايشان آموختم. هيچ وقت هم به خود اجازه ندادم که وقتشان را تلف کنم و يا سوال هايي بي وقت و بي جا بپرسم. بعضي ها متوجه نيستند. با حضورم در جلسات حاج منصور خيلي از مسائل را ياد گرفتم. حاج سعيد خيلي چيزها به من ياد داد. کسي بودم که هر صبح سه شنبه با اتوبوس صنف لباس فروشها مي رفتم. اتفاقاً صبحانه اي هم مي خورديم.

* خاطره اي هم از آن دوران داريد؟
بله، يک روز صبح، در صنف، بعد نماز، صبحانه مي خورديم. نان سنگک و ... آقايي هم بود که چاي مي ريخت و بسيار گرم مي گرفت و براي امام حسين عليه‌السلام کار مي کرد. ( ما بايد اين چيزها را ياد بگيريم. همانند سيد جلال هراتي که سال ها قند خورد مي کرد. اينها چيزهايي با ارزش است ) صبح که صنف رفتم؛ مرحوم آقاي ابوترابي هم آنجا بودن، البته مرا نمي شناختند. من هم اسمشان را شنيده بودم ولي شناختي نداشتم. با خودم مي گفتم: چه عمامۀ رنگ و رو رفته اي دارد! تو همين فضا ها بودم که ايشون منو صدا زد و لقمه اي را با دستان خودشان در دهانم گذاشتن. واقعا ايشان نمونه بودن
خلاصه، آن صبح ها نه کسي به من مي گفت بيا و نه کسي دعوتم مي کرد! خودم هم خوب مي خواندم و نوجوان بودم. سال 77 يا 76 که هم شور و هم روضه مي خواندم. دوستانم به ياد دارند. شاعري هم نبود که شعري بگويد. پاي منبر حاج منصور مي رفتم و شعرها را همان لحظه مي نوشتم، (با خنده) صبح ها همه خواب بودند و کسي نمي شنيد براي همين شب همان را مي خواندم.
يا شاه عبدالعظيم که سال ها مي رفتم و سوالاتم را گوش مي کردم. يا مداحان بزرگوار ديگر که مي رفتم و افتخار داشتم و پاي منبرشان مي نشستم. شايد هم خيلي توانايي ها داشتم ولي اين دليل نمي شود که من از منبر بزرگان اين راه استفاده نکنم. خواهشم هميشه اين بوده است که نوجوانان و آن هايي که در اين دستگاه تازه قدم گذاشتند متوجه شوند که رفتن پاي منبر افرادي و شرکت کردن در مجالسشان خيلي از اتفاقات و کارهايي که بايد ياد بگيرند را به نحو احسن انجام دهند. من بيش از ده سال شب هاي جمعه به بهشت زهرا مي رفتم. اين ها همه حسن است و همه ره پوشه مي شود. آقاي حق شناس و آقاي بهلول را ديده بودم و منبر هم رفته بودم. سعي مي کردم با اين افراد ارتباط داشته باشم و از آنها استفاده کنم. از آنها چيزي ياد مي گرفتم و گاهي ضد حالي هم مي زدند!
مداح هست که هيئت ما مي آيد و شرکت مي کند. مداح، مداحي بود که جلو عدۀ زيادي خارم کرد و سال ها بعد به هيئتمان آمد و در جلسه شرکت کرد. بالاي منبر بودم که آمد و ياد آن لحظه افتادم و شيطان را لعنت کردم و از منبر پايين آمدم و بلندش کردم و روي منبر نشاندمش. اين چيزي را از آدم کم نمي کند. چيزي نيست که نزد خدا گم شود. در اين فضاها بخشندگي داشته باشد و بيشتر نزديک شود.

* صحبت از قديمي ها و اساتيد شد، در روزهاي گذشته آقاي آهي را از دست داديم!
بله متاسفانه! بخاطر برنامه مدافعان حرم، خانه مداحان تقديري از ما کرد. لوحي به من ميدادند که ايشان را ديدم و گفتم: شما را خيلي دوست دارم و مايۀ افتخار ما هستيد، ايشان هم ابراز محبت کردند و من هم دستشان را بوسيدم.
زماني که مريض بودند به آقازادۀ ايشان تماس گرفتم و گفتند: حال خوبي نيست و هماهنگ مي کنم منزل تشريف بياوريد. اما قسمت نشد ...
حاج حسن آهي مي گفت: پدر چشم به راهتان بودند و مدام مي گفتند: آقاي هلالي نيامدند. گفتم: شما اطلاعي نداديد.
تا وقتي که اين پيرغلامان هستند قدرشان را بدانيم. ما پيشکسوتانمان را دريابيم. مداحان پيشکسوت و پير غلامانمان که واقعاً تاج سر هستند را دريابيم. در ختم آقاي آهي، دست آقاي اکبر بازوبند را بوسيدم، ابراز علاقه اي کردم . ايشان گفتند: با من مصاحبه اي کردند و پرسيدند: بعد از اين همه سال نوکري دم خانۀ امام حسين عليه‌السلام چه آرزويي داريد؟ گفتم: آرزويم اين است که آخر عمري مرا از در خانۀ امام حسين عليه‌السلام بيرون نکنند! چه حرف بزرگي است. آدمي که اين همه سال براي امام حسين عليه‌السلام خدمت مي کند!
اگر روزي قدر اين آدم را به واسطۀ يا حسيني که گفته است ندانم، چه زماني مي خواهم قدردان امام حسين عليه‌السلام باشم؟ وقتي قدر آدمي که عمرش را در دستگاه امام حسين عليه‌السلام گذرانده است را نمي دانم! چطور مي خواهم قدر امام حسين عليه‌السلام را بدانم؟
اي کاش که رفتن آقاي آهي دليل و علتي شود که مداحان جوان تر و نوجوان تر بيشتر به اين پيشکسوتان نزديک شوند. آنها را دوست داشته باشند و به آنها سر بزنند و يا وجود نازنيني همانند آقاي سازگار که واقعاً تکرار نشدني است. مگر ما همانندشان را داريم؟ چرا از مظهر ايشان استفاده نمي کنيم؟ خودم را مي گويم. شايد خيلي ها بگويند آقاي سازگار سن بالايي دارد، ولي هيئت و جلسه اي دارد، چرا به اين بزرگواران سر نمي زنيم؟ چرا آنها را تکريم نمي کنيم؟ براي خودمان خوب است. سر زدن به آقاي سازگار براي خودمان خوب است. مگر مثل ايشان مي توانيم پيدا کنيم؟ ولي تا دلتان بخواهد نوجوان و هيئتي دوست دارد آقاي فلاني را ببيند که شايد هيچ بهره اي هم از او نبرد. همانند خود من! کاش از اين فرصت استفاده کنيم و حضور بزرگانمان را بيشتر درک کنيم. از آنها ياد بگيريم و انشاالله در اين مسير محکم تر قدم برداريم.

* يک کليپي چند سال گذشته پخش شد که شما به امام حسين عليه السلام گفتيد من هيچ چيز نمي خواهم من يک ذره صدا اين صدا خوب شه و شفامون بدين، امسال چند جلسه قبل شما مجدداً گفتيد که همين را هم ديگر نمي خواهم؟ چرا؟
به خاطر اينکه بايد راضي باشيم، ببنيد اين خيلي مهم است ما براي خودمان در دستگاه امام حسين عليه السلام جايگاه تعريف کرده باشيم و آن چيزي که ما دلمان مي خواهد يا ما خودمان را به اهل بيت عليه السلام واگذار کرده ايم! اگر واگذار کرده ايم به اهل بيت عليهم السلام که خير ما و صلاح ما را حتما آنها از ما بهتر مي دانند و اين خير و صلاح را حتما اهل بيت عليه السلام خواسته اند اگر امروز (مقداري) مثلا مقداري مريض احوالي براي من پيش آمده، مقداري رنجور هستم، حتما خيريتي براي من دارد و من اين را نمي دانم و اين را نمي فهمم ولي از همه اش بهتر است که آدم شکر گذار باشد و راضي باشد به رضايت خدا و اهل بيت عليه السلام و اکنون وظيفه من اين است شايد اين اتفاقاتي که پيرامون من افتاد من را در خيلي از مسائل آگاه ترم کرد چرا مي گويند عزيزي، خيلي زمان ها بچه ها مي گويند : چرا انقدر دوستت دارند و در مردم عزيزي؟ به آنها مي گويم که اين را بزرگي به من گفت ( در مشکلاتم آن آدم به من گفت :که آن آدمي که مظلوم شود عزيز مي شود ) امام حسين عليه السلام با همين ( ويژگي ) عزيز هستند چون مظلوم شد و اگر واقعا ظلم به شما شده باشد مطمئن باشيد عزيز مي شويد اگر نشده باشد که هيچي و اين بحث ديگري است بعد هم اين جمله را هنوز فراموش نکرده ام که روزي که اتفاقات خيلي سختي براي من پيش آمد و پيش اين آدم بزرگ رفتم در را باز کرد و به من گفت: " بازي اشکنک داره سر شکستنک داره " همين را مي خواند و گفتم خوش به حالتون آدم بزرگ به آن چيزي که پروردگار برايش رقم مي زند راضي است ما هم راضي بوده ايم تا کنون نيز هميشه راضي هستيم و اميدواريم که آنها نيز از ما راضي باشند و ما آن وعده اي و وظيفه خودمان به نحو احسنت عمل کنيم و اين امتحان الهي همين امتحان است و ان شالله سربلند بيرون بياييم وگرنه در عافيت همه مي خواهند و ازتو تعريف مي کنند و همه چيز روبه راه است يک مقدار که مشکل پيش بيايد آن موقع است که بايد خودت را نشان بدهي اگر روزي آن حنجره و آن توان سابق را نداشتي ايستادگي کردي آن موقع هنر است و گرنه يک مثالي مي زنم "پر زدن با بال شکسته خيلي سخت است " اين چيزي است که من درک کردم و شايد خيلي افراد ديگر اين را درک نکنند آن وقت معناي اين جمله من را آن دنيا متوجه مي شويد چون من مي توانم يک چيز ديگر به امام حسين عليه السلام بگويم و بگويم " من با بال شکسته پر زدم " اين هم يک گام از بقيه جلوتر هستم پس بايد به اين شکر گذار باشم.

* خب، مايليد يک مقدار فضا رو عوض کنيم؟ مي خواين يه مقدار از خاطرات دوران اوليه هيئت الرضا عليه السلام رو بگيد؟
سال 72 هيئت شروع شد، هيئت الرضا سابق ( اوايل اش ) همه دور همديگر بودند و زيارت عاشورا مي خوانيم. سال 74 همه در جمع دور همديگر بودند و اينها هم زيارت عاشورا مي خواندن و سينه مي زدند و يک روزي به جايي رسيدند که يک آدم متفکر و روشن فکر آمد و گفت ما اول بايد امام حسين عليه السلام را بشناسيم اين طور نمي شود که درباره امام حسين عليه السلام تنها بنشينيم و گريه کنيم اين که فايده اي ندارد بايدامام حسين عليه السلام ذرا بشناسيد.
گفتيم: چکار بايد بکنيم؟
گفت: بايد به جاي زيارت عاشورا بياييم و کتاب بخوانيم ما جلسات هفتگي مان شده بود کتاب خواندن و مي نشستيم و تفسير مي کرديم که اين کار بدي نيست اما وقتش آن موقع و در آن شرايط نبود مي نشستيم اول با کتاب هاي مطهري شروع کرديم و کم کم جلسه بيستم رسيد به داستايوسکي، چخوف و ابي يوفاين ها ( واقعا مي گم ها ..) بعد به خودمان آمديم ديديمآمده ايم و داريمدرباره رمان چخوف و ادبياتروسيه با هم حرف مي زنيم. (ببينيد انحراف چطور است!) سپس رسيد به جايي که گفتند: خوب اين که نشد! چي است اين چهار تا ريشه تان درآمده، سيبيلتان و اين ها؛ من آن موقع خيلي مخالف بودم و گفتم اينجا را ديگر نيستم و سيبيلم را بالا برويد و پايين بياييد نمي زنم! (خنده جمع)
مثلا : بچه حزب اللهي که نبايد مثلا چيز باشد، چرا با شلوارلي مخالف هستيد ؟ چرا نبايد بپوشيد؟ کم کم بچه ها را برد به سمتي که نهايتا پاتوقشان شده بود پارک انديشه سيد خندان. به خدا ! از هيئت مي رفتند کجا کشيده شدند؟!
به خدا،کتاب خانه آنجا بود ديگه، مي رفتند در آنجا تا کتاب بخوانند کم کم از هيئت بچه مذهبي خوب(از توي هيئت) رسيد به آنجا که فرد در پارک انديشه بايد با شلوارلي دم کتاب خانه مي ايستاد من مخالف کتابخانه نيستم و مخالفشلوار لي نيستم ولي اگر انحراف بشود اينطور مي شود که از جمع هجده نفره دو نفر مانديم و شانزده نفر رفتند به ناکجا آباد ؛ يکي شان را من چند وقت پيش ديدم سر خيابان واستاده بود و معتاد بود ؟! اين چه بلايي که واقعا در کمين ما هست و ما نمي فهميم. خدا نکنه روزي به هزار و يک بهانه بخواهند ما را از اين دستگاه جدا کنند ؛ به بهانه روشن فکري،به بهانهفلان، اصلا راه نجات ما در جلسه امام حسين عليه السلام است و واقعا نبايد ترک شود مخصوصا جلساتي که به صرف سينه زني معطوف نشود . حيف است جلسه ذکر مي خواهد و وضو مي خواهد ورود به جلسه آدابي دارد و وضو مي خواهد زيارت عاشورا مي خواهد نمي دانم گره خوردن به ادعيه ها و مناجات ها سبب زنده نگه داشتن جلسات امام حسين عليه السلام است مگه مي شود بچه هيئتي باشد ولي زيارت جامعه کبيره نخواند مگه مي شود بچه هيئتي باشد و زيارت عاشورا نخواند و لعن زيارت عاشورا را نگويد . مگه مي شود؟! و چيزهاي ديگر که فکر مي کنم اينه موفق هستند اگر بتوانند در اين حوزه بچه ها قدم بردارند.
يک خاطره جالب ديگر هم برايتان بگويم!
در خيابان منتظر تاکسي ايستاده بودم، ديدم يک پيکان جلوي من ايستاد، من اول فکر کردم تاکسي است، جلوي من ايستاد و گفت: سلام، آقاي هلالي هستيد؟! من رو کشيد داخل ماشين و مدام مي گفت مخلص شما هستم، چاکر شما هستم. توي ماشين که سوار شديم ديدم اينها که حرف مي زنند حرف هايشان طبيعي نيست، همه مست بودند. يک نفر راننده و يک نفر هم جلو، دو نفر در عقب و من هم کنار اينها بودم. يک مقدار که جلوتر رفتيم به من گفت " به مولا نوکرتم! هلالي من برات مي ميرم! اسم اباالفضل رو که مياري موهاي بدنم سيخ ميشه" آن موقع هم دور اين شعر بود - بين همۀ عشقاي دنيا! عشق است اباالفضل...
خلاصه رسيد به اينجايي که مقصدم بود و گفتم خيلي ممنون، من پياده مي شوم. گفت به خدا اگر بگذارم پياده بشي. گفتم من همينجا بايد پياده شوم! منزلمان اينجاست. گفت: اصلا، مگه دست خودته؟ تو نوکر امام حسيني...
اصلاً مست بودند! ديدم زياد بخواهم با اينها بحث کنم اوضاع بدتر مي شود، گفتم مخلص شما هم هستيم. گفت: تا نخوني نمي ذارم پياده بشي! گفتم من واقعا نمي توانم بخوانم. (ماشاالله از اين درشت اندام ها هم بود ) رفتيم جادۀ فشم، يادم است که اون موقع شارژ باتري موبايلم هم تمام شده بود، گفتم خدايا ما حالا بايد چکار کنيم؟ رفتيم تا ته جاجرود و آنجا گفت تا براي ما نخوني نمي گذارم پياده شوي. گفتم چي بخونم؟ گفت از اباالفضل ]عليه السلام[ بگو...
ما هم شروع کرديم خوانديم: بين همۀ عشقاي دنيا، عشق است اباالفضل...
اين رو که خوانديم بي خيال ما شد و گفت: آقا هلالي به مولا سلطاني! زد بغل و گفتم خيلي ممنون! اصلا نگفتم که منزل ما تهرانپارس بود و من رو تا اينجا آوردي، خودم پياده شدم و خداحافظي کردم. حالا دست بوسي و روبوسي هم مي کردند. يادم افتاد که پول هم ندارم، موبايلم هم خاموش بود، فقط تنها کاري که کردم اين بود که رفتم از دم باجۀ تلفن زنگ زدم به خانواده و گفتيم که همچين اتفاقي افتاده است و ما الان در جاده جاجرود هستيم و برميگرديم. کلي راه هم برگشتيم، از دم خيابان دماوند ما رو آوردند دماوند و بعد هم بردند جاجرود، چهار نفر که مست هم بودند!

* داستان اون خانوادۀ شهيدي که گفتيد ما رو بردند تا نيشابور چه بود؟
هلالي: آمدند و گفتند که يک مادر شهيد است که گفته بايد فقط آقاي هلالي بيايد و بخواند. پرسيدم کجا هستند؟ گفتند نزديکي مشهد. حساسيت هم آن موقع خيلي زياد بود، گفتم مي آيم. دنبال ما آمدند و سوار ماشين کردند. اون زمان فکر مي کنم موبايل نداشتيم هنوز، خلاصه با پيکان آمدند و دنبالمان تا ما رو ببرند نيشابور. بعد که رفتيم آنجا ديديم که اصلا مجلس شهيد نبود و ما آنجا براي امام زمان عجل الله تعالي خوانديم. موقع برگشت ديديم دعوا شده است و کسي حال نداشت ما رو به تهران ببرد. گفتم اصلا خودتان رو اذيت نکنيد ما رو تا سر جاده ببريد خودمان مي رويم. ما رو سر جاده پياده کردند و سوار ماشين شديم و تا تهران روي بوفه نشستيم. رسيديم تهران و جلوي جمعيت هم به ما يک ربع سکه داده بودند و ماهم توي رو دروايسي قبول کرديم. آمديم تهران و رفتيم جلوي مسجد و ربع سکه رو نشان داديم و گفتيم اين رو به عنوان صلۀ امام حسين عليه السلام به ما داده اند، گفتند که تقلبي است!
خلاصه از اين خاطرات تا دلتان بخواهد هست.
من يکبار به کرج رفتم، توي کرج خواستند ما رو بعد از هيئت رستوران ببرند، ما رو بردند جلوي رستوران و به بهانۀ اينکه ببينم اين کجا رفت و اون کجا رفت، ما رو ول کردند وسط بيابون. يک ربع، نيم ساعت جلوي رستوران منتظر شدم ديدم کسي نيامد و با بدبختي برگشتم. کرج هم نبود شهرهاي توابع کرج بود من هم اصلا بلد نبودم.

* اگر نکته و يا نکاتي مانده است که مطرح نشد، بفرمائيد؟
يه مطلبي هست که دوست داشتم مطرح کنم، چند وقت پيش شنيدم در يکي از شهر ها سگ هاي ولگردي را که براي مردم ايجاد مزاحمت مي کردند را مسموم کرده اند و کشته اند. براي همين عده اي در حمايت از اين سگ ها چالشي " من همان سگ هستم " را راه انداخته اند!
اين کار اصلاً کار درستي نيست که مخلوق خدا کشته شود. اما براي من خيلي جالب بود، دقيقاً آدم هاي روشن فکري که مي گفتند: انسان صاحب يک شرافتي است که نبايد او را سگ ناميد. ( و ما سالها نتوانستيم بفهميم که معني اين سگ، همان وفاي اوست نه خود سگ. آخر هم آنقدر گريبان گيرمان شد که از مواضع خودمان خيلي پايين آمديم ) خيلي جالب بود که همين روشن فکران در اين جنبش اينگونه عنوان کردند" من همان سگ هستم." ولي نميدانم چرا ما مي گفتيم: به تشبيهي از وفا، سگ آستان اميرالمومنين علي عليه‌السلام هستيم، صداي همه درآمد که شما شرافت داريد و خدا شما را انسان آفريده است نه سگ. پس چرا خودتان را سگ مي ناميد؟ آنقدر گفتند که به دستور خيلي از علما سعي کرديم که به قول معروف کرکره اش را پايين بکشيم و بيان نشود. برايم خيلي جالب بود که به واسطۀ کشته شدن سگ هاي ولگرد خيابان که کار پسنديده اي نيست و مخلوق خداست و کار درستي نيست.براي من اين بابش جالب بود که الان همان آدم هاي روشنفکر در سايت ها و در وبلاگ هايشان مي گذارند"من همان سگ هستم" چطور ما را تحقير مي کردند؟
و بعد اگر خدا بخواهد برنامه مدافعان حرم بعدي را به مناسبت شهادت حضرت زينب سلام الله عليها در مهديه تهران (به احتمال بسيار زياد ) برگزار مي کنيم.
همه چيزها را گفتيم و اميدوارم تا روزي که زنده هستيم بتوانيم خدمتگذار باشيم و شامل لطف و رحمت امام حسين عليه السلام هم در اين دنيا و هم در آن دنيا( آخرت) باشيم ان شالله که، يک عمر است از امام حسين عليه السلام دم زده ايم و نام امام حسين عليه السلام را برده ايم ان شالله روز قيامت هم اين توفيق داشته باشم و خدا اين اجازه را به ما بدهد که از لبانمان نام امام حسين عليه السلام برده باشيم.
3151 نمایش

نظر دادن